«حقیر ابداً قابلیت این امر که خواستهاید ندارم... شما از من تعریف بسیاری نزد ایشان کردهاید و حال آنکه حقیر به کلی از این عوالم عاری و بری هستم. دو کلمه عبارت عربی فهمیدن یا دعای ندبه دادن آن هم چهار تا بیاثر و دو تای آن موثر با تعریفهایی که کردید سازگار نیست. حقیر ابداًً از این علوم اطلاعی ندارم.» (نشان از بینشانها، ج2، ص 101) این جملات، پاسخ حاج شیخحسنعلی مقدادی اصفهانی معروف به «نخودکی» به کسی است که درخواست دعا برای نخستوزیر شدن قومالسلطنه کرده بود.
مرحوم نخودکی 146 سال پیش در اصفهان متولد شد و بهخاطر ارادت پدرش به حاج محمدصادق تختفولادی، از همان اوان کودکی تحت تربیت این درویش غیرحوزوی قرار گرفت. خود را ملزم به اطاعت از حاج محمد صادق دانست و او نیز حسنعلی را «بنده علی» نامید. حسنعلی تا 11سالگی که درویش فوت کرد، دست خویش را به دست او سپرده بود. در نوجوانی در حوزه اصفهان از فقه و فلسفه ملامحمد کاشی و از فلسفه و حکمت جهانگیرخان قشقایی استفاده برد و سپس به نجف رفت و در درس حضرات آیات سیدمحمد فشارکی و سیدمرتضی کشمیری که شیخحسنعلی وی را «یگانه عصر خویش و مستجاب الدعوه» میدانست (همان، ج1، ص 126) حاضر شد.
پس از سفرها و مراجعتهای متعدد به اصفهان، مشهد و نجف تصمیم به سفر حج گرفت و با شیخفضلالله نوری همسفر شد. شیخفضل الله ارادت زیادی به وی نشان داد؛ به شکلی که وقتی «شریف مکه» برای برطرف شدن نیاز خود به او مراجعه میکند، شیخفضلالله، حاج شیخحسنعلی را برای برآورده شدن این حاجت معرفی میکند. (همان، ج1، ص 104)
از سال 1327 قمری تا پایان عمر به مدت 34سال در مشهد ساکن شد و در ابتدا به تدریس فلسفه و عرفان پرداخت، ولی بعد از مدتی از تعلیم این دروس خودداری کرد (همان، ج2، ص 19) و حتی دیگران را از تحصیل آن نهی کرد و تنها با وجود شرایطی مثل مطالعه همه اخبار و احادیث اهل بیت (ع)، دانستن علم طب و تزکیه و ریاضت نفس، تحصیل این علوم را جایز دانسته بود و میگفت: «بخشی از معضلات علم حکمت و فلسفه، جز با مکاشفه حل شدنی نیست.» (همان، ج1، ص 20)
حاجشیخحسنعلی نخودکی نسبت به دیگر علوم، به مانند «فلسفه» حساسیت نداشت و حتی تحصیل علومی مثل «سحر» را لازم ولی استعمال آن را حرام میدانست. (همان) البته روی خوشی به «اصول فقه» نشان نمیداد و میگفت: «قسمتی از این علم واجب و بسیاری از آن اتلاف عمر است.» (همان)
با حاکمشدن رضاخان و سختگیری او بر روحانیون و پیش آمدن مسائلی مثل کشف حجاب و واقعه مسجد گوهرشاد، همچنین با مراجعات مکرر به شیخحسنعلی، وی چند سال پایان عمر را به روستاهای اطراف مشهد رفت و چون توقف ایشان بیشتر در ده «نخودک» بود، به نخودکی معروف شد. (همان، ج2، ص 23) وی هرچند از کارهای رضاخان رضایت نداشت ولی در عین حال میگفت: « اگر رضا شاه از بین برود فساد آن بیشتر از صلاح آن است. (چند سال دیگر خودش نابود میشود.) » (همان، ج2، ص 58)
آن چیزی که باعث شهرت حاج شیخحسنعلی نخودکی شده است، نقل کرامات و داستانهای شگفتانگیز فراوان از اوست. خود او نیز در نامهای به این شهرت و سوءاستفاده بعضی از آن اشاره میکند. (همان، ج1، ص 136) آیتالله مروارید که از شاگردان و سالهای زیادی تحت تربیتش بوده است، دراین باره گفته بود: «هر روز در جلوی منزل او و حتی در محل تدریس او...
بیماران صف میکشیدند و از او دعا میخواستند و آن بزرگ، همیشه با روی خوش با آنها برخورد میکرد و گاه برای پیدا کردن نوعی از گیاهان دارویی، به کوهها و نواحی اطراف مشهد مقدس میرفت و کمتر در شهر بود و همین عامل و عوامل دیگر، سبب میشد که نتواند به نحو دلخواه به تدریس علوم بپردازد؛ ولی با این حال، تا آنجا که فرصت داشته، به تدریس و پرورش شاگردانی پرداخته است؛ اما به دلیل شهرت او در استجابت دعا و مداوای بیماران، از شاگردان و کرسی تدریس او اطلاعات کمی در اختیار میباشد.» (به نقل از حجتالاسلاموالمسلمین محمدعلی رحیمیان فردوسی، مقالهای از نعمت الله فروغی)
نقل این کرامات توسط افراد موجه به حدی بوده است که آیتالله العظمی مرعشینجفی در کتاب «المسلسلات فی الاجازات» مینویسد:« او در بین مردم به مستجابالدعوهبودن شناخته شده بود و بسیاری از حاجتمندان و بیماران به او پناه میبردند؛ پس او برای آنها دعا میکرد یا برای آنها دعاها و حرزهایی مینوشت و به این وسیله، گرفتاری آنها برطرف میشد و بیماران آنها شفا مییافتند و با این وجود، در کمال تواضع و فروتنی بود و هیچ ادعایی نداشت و نمونه بارز زاهدانی بود که تنها به خدا توجه دارند و از امور دنیوی دور هستند.» (المسلسلات فی الاجازات، ج2، ص 307، به نقل از مقاله نعمت الله فروغی)